خاندان علمخاندان علم، حکمرانان عرب تباری بودند که قرنهای متمادی، در منطقه قهستان (قاینات) و سیستان حکمرانی میکردند. در میان با نفوذترین افراد این طایفه میتوان از اسماعیل خان خزیمه، امیر علم خان اول، امیر علم خان سوم، امیر اسماعیل خان شوکت الملک، امیر محمد ابراهیم خان علم و امیر اسدالله علم نام برد. ۱ - پیشینه خاندان علمنوشتهها و آثار محققان در مورد "خاندان علم" بسیار مغشوش است. این خاندان را به قرن دوم هجری به زمان "منصور عباسی" نسبت میدهند. بعضی نیز پیشینه آنها را به "خازم بن خزیمه" یکی از سرداران "مامون" میرسانند. تحقیقات این افراد نشان میدهد "اسماعیلخان خزیمه" اولین فرد مهم تاریخی است که نام و نشان او را باید در تاریخ قدرتیابی "نادر شاه" جستجو کرد. [۱]
منصف، محمدعلی، امیر شوکت الملک علم، ص۲۳ـ۲۵، تهران، امیرکبیر، ۲۵۳۵.
"مهدیخان استرآبادی" در ضمن شرح وقایع سال ۱۱۴۴ه. ق میگوید: «فوجی دیگر از لشگر نصرت اثر به سرکردگی اسماعیلخان خزیمه مامور شدند تا جلو جلادت را بگیرند. "امیر علم خان اول" فرزند اسماعیلخان نیز همچون پدر همیشه در کنار نادر بوده است». صاجب مجمل التواریخ میگوید: «امیر علمخان ولد اسماعیل بعد از فوت والد همیشه از طفولیت ملزم رکاب نادرشاه و تربیت یافته آن ظلالله و به وفور عقل و کیاست است.» [۲]
گلستانه، ابوالحسن بن محمد، مجمل التواریخ، ج۳، ص۶۵، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۶.
در واقع تاریخ واقعی این دودمان با بلوای "امیرعلم خان" پسر اسماعیل خان خزیمه آغاز شده است. او که نامش در تاریخ به عنوان چهرهای خونخوار ثبت شده، در دوران انقراض افشاریه به ترکتازی در خطه شمالشرقی و شرق ایران پرداخت و دعوی سلطنت نمود و در توطئه کورکردن "شاهرخشاه افشار" دست داشت و بسیاری از قدرتمندان منطقه را به قتل رساند و یا مانند "جعفرخان" رییس ایل کرد "میانلو" کور نمود. سرانجام وی نیز همان فرجام قربانیانش بود: «... او را دستگیر و به مشهد نزد شاهرخ شاه آوردند و چون شاهرخ مسبب اصلی کور کردن خود را امیرعلم خان میدانست فورا دستور داد تا او را کور کنند و پس از اجرای این کار او را نزد جعفرخان روانه نمود و او را در اختیار او گذارد که هر قسم عمل و رفتاری که جایز و صلاح میداند نسبت به وی به جا آورد. جعفرخان هم به سلیقه خود دستور داد که آنقدر چوب به او بزنند تا اینکه بمیرد و همین کار کردند تا در زیر چوب درگذشت.» [۳]
بامداد، مهدی، شرح رجال ایران، ج۲، ص۳۴۰ـ۳۴۱، تهران، زوار، ۱۳۷۱.
بعدها این خاندان تحت کنترل شاهرخشاه جانشین نادرشاه بر منطقه "قائنات" از توابع خراسان حکمفرمایی کردند، این مالکیت تا زمان معاصر نیز ادامه داشته است. [۴]
ملکم، سرجان، تاریخ ایران، ص۸۳، ترجمه اسماعیل بن محمد علی حیرت، بمبئی، انتشارات مطبعه، ۱۰۳۴ق.
"سرپرسی سایکس" در سفرنامه خود در مورد خاندان علم مینویسد: «این خانواده اگر چه نسبنامهای ندارد؛ ولی خود را از اعقاب عربهای خزاعی یا خزیمه میدانند که رییس آنها "طاهر ذوالیمینین" بود که وسایل جلوس مامون را به مسند خلافت فراهم نموده است. پدران امیر (علمخان شوکتالملک) از بحرین به این حدودها مهاجرت نموده و به تدریج زمام امور قائن و "نهبندان" را به دست گرفتهاند و دامنه نفوذ خود را تا جنوب ایران گسترش دادهاند. اواخر قرن هفدهم تمام ناحیه قائنات در تصرف این خانواده بوده و پس از انقراض صفویه به نیمه استقلالی دست یافتهاند.» [۵]
سایکس، سرپرسی، سفرنامه ژنرال سرپرسی یا هزار فامیل، ص۳۹۸، تهران، لوحه، ۱۳۶۳.
۲ - خاندان علم در دوره قاجار"امیرعلمخان دوم" فرزند "امیرعلیخان" در فاصله سالهای ۱۲۱۳-۱۲۱۳ تقریبا در اوایل حکومت فتحعلیشاه به جای پدر به حکمرانی قائن و بیرجند منصوب میشود. قدرت او و نیروهای تحت فرماندهی وی آنچنان قوی و بزرگ بود که در تحولات خارجی و درگیریهای داخلی بالاجبار دخالت و نفوذ داشت. فعالیتهای او در منطقه قائنات حفظ نظم و امنیت و جمعآوری مالیات بوده است. در زمان "امیرعلم خان سوم" در دوره ناصرالدین شاه حوزه حکمرانی این خاندان از حوزه قائنات فراتر رفته و قلمرو خوانین و حکام خودسر به قلمرو او افزوده شدند. [۶]
شاهدی، مظفر، زندگی سیاسی خاندان علم، ص۷۳، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، ۱۳۷۷.
"لردکرزن" در مورد موفقیت او در حکم فرماییاش مینویسد: «امیرعلمخان کنونی بسیار قوی و به علاوه ثروت سرشاری دارد و خطه خود را از وجود دستههای غارتگر به خصوص از افغانها و بلوچ پاک کرده است.» [۷]
کرزن، لرد، ایران و مسئله ایران، ص۲۰۸، مترجم علی جواهرکلام، تهران، ابن سینا، ۱۳۴۷.
به خاطر همین کفایت، ناصرالدینشاه نیز متقاعد شده بود که او علاوه بر قائنات، سیستان را نیز ضمیمه ملک خود کند. امیرعلمخان نیز گرچه همیشه سعی میکرد که حرفشنوی خود را از حکومت مرکزی نشان بدهد؛ اما به قدرتهای خارجی آن موقع که در ایران سر درآورده بودند. همچون انگلیس نیز تعلق خاطر داشت. جانشینان بعدی او "امیرعلیاکبرخان" (حشمتالملک) "امیر اسماعیل خان" (شوکتالمک) و "محمدابراهیمخان" (شوکتالمک دوم) نیز به دوستی و معاشرت با انگلیسیها که دیگر سیستان و امنیت آن برایشان به دلیل هممرزی با هند دو چندان شده بود ادامه دادند و در اتفاقات بعدی نقش برجستهای ایفا کردند. [۸]
شاهدی، مظفر، زندگی سیاسی خاندان علم، ص۸۵ـ۹۰، تهران، موسسه مطالعات تاریخ ایران، ۱۳۷۷.
۳ - محمدابراهیم خان علممحمدابراهیم خان با کنار زدن برادر اسماعیل خان (شوکتالملک اول) توانست حاکم بلامنازع قائنات و سیستان شده و لقب شوکتالملک را هم از دولت مظفری بگیرد. در سالهای اول مشروطه رقابت دو کشور روسیه و انگلیس در ایران به شدت جریان داشت و هر دو کشور سعی داشتند گروههای طرفدار خود را در راس امور قرار دهند پیرو این سیاست شوکتالملک توانست با طرفداری از انگلیس در حکومت قائنات دوام بیاورد. "حسنتقیزاده" که خود از طرفداران سیاست انگلیس در ایران بود در خاطراتش مینویسد: «پس از درگذشت شوکتالملک رقابت بین حشمتالملک و برادر کوچکترش ابراهیمخان (شوکتالمک دوم) به طور بارزی نمایان میشود و در این میان شوکتالملک جهت پیشی گرفتن از رقیب به سیاست انگلیس نزدیک میشود. [۹]
مجله یغما، ش۲، ص۱ـ۸، اسفند۱۳۴.
۳.۱ - رابطه شوکت الملک با انگلیسیهاشوکتالملک در قیام "کلنل محمدتقی پسیان" نیز با انگلیسها بود و بعد نیز با دستنشانده آنها "رضاخان" روابط گرم و دوستانهای برقرار کرد. بدینترتیب خاندان شوکتالملک طی سالهای طولانی به عنوان سد راهی در مقابل نفوذ روسیه به سوی قلمروهای شرقی و جنوبی کشور ایفای نقش میکردند. [۱۰]
شاهدی، مظفر، زندگی سیاسی خاندان علم، ص۱۳۸.
شوکتالملک امیر قائن در یکی از حساسترین مقاطع تاریخ امپراطوری بریتانیا حکومت خودمختار شرقی ایران را به دست گرفت و عمیقترین مناسبات را با استعمار انگلیس برقرار کرد. به گفته "سردنیسرایت" در زمان او بود که به سال ۱۹۰۹ کنسولگری انگلیس در بیرجند، (جایگاه خاندان قدرتمند علم) در این نقطه از ایران که مرکز رویارویی روس و انگلیس است، افتتاح شد و انگلیسها این سعادت را داشتند که از دوستی امیرابراهیم خان شوکتالملک علم برخوردار باشند. [۱۱]
رایت، دنیس، نقش انگلیس در ایران، ص۸۷ـ۸۸، مترجم فرامرز فرامرزی، تهران، فرخی، ۱۳۶۱.
۳.۲ - محمدابراهیم خان بعد از اصلاحاتبعد از اصلاحات از سوی رضاشاه و حذف القاب شوکتالملک را بعد از این با نام محمدابراهیم خان علم میشناسیم. او تا سال ۱۳۱۴ش مصدر هیچگونه شغلی نبود؛ اما سالی دوبار به دیدن رضاشاه میآمد و مشورتها و رایزنیهایی میان آنها رد و بدل میشد. [۱۲]
شاهدی، مظفر، زندگی سیاسی خاندان علم، ص۱۴۱.
محمدابراهیم خان در بیرجند عمدتا به کشاورزی و سرپرستی املاکش میگذراند. عمدهترین اقدام سیاسی که محمدابراهیم خان علم در ایام اقامتش در بیرجند انجام داد. پذیرفتن ریاست کمیسیون حل اختلاف ایران و افغانستان بر سر تقسیم آب هیرمند بود. طی مراسلهای مهدیقلیخان هدایت حکم او را به اطلاع رساند: «آقای محمدابراهیم خان علم به شما ماموریت داده میشود که به سیستان رفته با نمایندگان دولت افغانستان داخل مذاکره شوید و اقدام به تصفیه عمل آب هیرمند بین ایران و افغانستان بفرمایید.» [۱۳]
موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، سند ۱۰/۳۲۲/۱۱۴.
۳.۳ - مناصب محمدابراهیم خاناستانداری فارس در سال ۱۳۱۶ و بعد از آن وزارت پست نیز از سوی رضاشاه به او محول شد. یک بار هم در سال ۱۳۱۸ وزیر "محمدمتین دفتری" و سومین بار در کابینه "علی منصور" به وزارت رسید و آخرین بار در کابینه "محمدعلی فروغی" بود که این بار هم به وزارت پست و تلگراف رسید. [۱۴]
مکی، حسین، تاریخ بیست ساله ایران، ج۷، ص۵۰۳، تهران، علمی، ۱۳۶۳.
محمدابراهیم علم طی هفت سالی که از هنگام ورودش به تهران از سال ۱۳۱۴ تا ۱۳۲۱ میگذشت مکاتبات فراوانی با فرزندش "امیراسدالله علم" داشت. وی همچنین وکالت کلیه املاک و مستغلات خود را به فرزندش سپرد. آخرین تلاشهای حکومت مرکزی در زمان "محمدرضاشاهپهلوی" برای بازگرداندن محمدابراهیم علم به صحنه سیاسی در سال ۱۳۲۲ش صورت گرفت. در این تاریخ محمدرضاشاه به "حسینعلا" دستور داد تا محمدابراهیم علم را به نیابت تولیت آستان قدس رضوی منصوب کند؛ اما او از پذیرفتن این سمت طفره رفت. همکاری او با دربار به دلیل نفوذی که در مناطق سکونتش داشت موثر بود. دخالت در امر انتخابات یکی از این موضوعات بود. یعنی حمایت او از هر یک از نامزدهای نمایندگی به منزله راهیابی او به مجلس بود. "سیدمحمدتدین" یکی از آنهاست. سرانجام او در سال ۱۳۲۳ در سن ۶۴ سالگی در بیرجند درگذشت. [۱۵]
شاهدی، مظفر، زندگی سیاسی خاندان علم، ص۱۴۴.
۴ - اسدالله علماسدالله فرزند شوکتالملک در ۱۲۹۸ش در بیرجند به دنیا آمد. تحصیلات او نباید بیشتر از دیپلم کشاورزی باشد. هر چند در زندگینامه رسمی از او به عنوان مهندس کشاورزی یاد کردهاند. امیر اسدالله علم به توصیه رضاخان با دختر "قوامالملکشیرازی" ازدواج کرد تا به قول رضاخان با هم فامیل هم بشوند، چرا که اشرف پهلوی عروس این خانواده بود. ثمره این ازدواج تنها دو دختر شد تا علم بعد از خود جانشینی نداشته باشد. "امیراسدالله علم" مرد قدرتمند دربار بعد از دکتر امینی نخست وزیر ایران شد و از کارهای مهم در دوره نخستوزیری تشکیل انجمنهای ایالتی و ولایتی بود. دادن حق رای به زنان و تشکیل کنگره آزاد زنان و آزاد مردان از کارهای جنجالی و پرسر و صدای او بود. علم به نخست وزیر مطیع و در خدمت شاه معروف بود. اسدالله علم در ۱۸ اسفند ۴۲ پس از ۲۰ ماه زمامداری کنار گذاشته شد و به جای او "حسنعلی منصور" نخستوزیر شد. [۱۶]
نجمی، ناصر، بازیگران عصررضاشاهی و محمدرضاشاهی، ص۲۷۳، تهران، انیشتین، ۱۳۷۳.
اسدالله علم قریب پنج ماه پس از مرگ رقیب دیرین خود "منوچهر اقبال" در ۲۵ فروردین ۵۷ در سن ۵۸ سالگی به بیماری سرطان درگذشت. [۱۷]
فردوست، حسین، ظهور و سقوط، ص۲۳۱، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ۱۳۷۱
۵ - پانویس
۶ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خاندان علم»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۴/۲۰. ردههای این صفحه : تاریخ ایران | تراجم | حکومت پهلوی | خاندان های ایرانی | درگذشتگان سده 14 (شمسی) | رجال سیاسی عصر پهلوی | مقالات پژوهه | نخست وزیران عصر پهلوی
|